نکو داشتن. خوب داشتن: به لطف خویش خدایاروان او خوش دار بدان حیات بکن زین حیات خرسندش. سعدی. پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو. سعدی. خوش است این پسر وقتش از روزگار الهی همه وقت او خوش بدار. سعدی. - دل خوش داشتن با کسی، دل یکی کردن: ولیکن ترا با خود شریک کردم در ملک باید که مرا یار باشی و دل با من خوش داری که هیچ بدگوی میان ما راه نیابد. (تاریخ بخارای نرشخی)
نکو داشتن. خوب داشتن: به لطف خویش خدایاروان او خوش دار بدان حیات بکن زین حیات خرسندش. سعدی. پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو. سعدی. خوش است این پسر وقتش از روزگار الهی همه وقت او خوش بدار. سعدی. - دل خوش داشتن با کسی، دل یکی کردن: ولیکن ترا با خود شریک کردم در ملک باید که مرا یار باشی و دل با من خوش داری که هیچ بدگوی میان ما راه نیابد. (تاریخ بخارای نرشخی)