جدول جو
جدول جو

معنی ناخوش داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

ناخوش داشتن
(صَ / صِ قَ خوَرْ / خُرْ دَ)
نپسندیدن. پسند نکردن. خوش نداشتن. ناپسند شمردن. کراهت داشتن. استنکار. تسخط. تطهم، تنغیص. ناگوار کردن. تباه کردن. مکدر کردن:
پیوسته غمت مرا مشوش دارد
عیش خوش من عشق تو ناخوش دارد.
علیشاه بن سلطان تکش
لغت نامه دهخدا
ناخوش داشتن
دارای مریض بودن پرستاری بیمار رابعهده داشتن
تصویری از ناخوش داشتن
تصویر ناخوش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ شُ دَ)
باد کردن. فیس کردن. افاده داشتن. متکبر بودن
لغت نامه دهخدا
(بِهْ شُ دَ)
نکو داشتن. خوب داشتن:
به لطف خویش خدایاروان او خوش دار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش.
سعدی.
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
جواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو.
سعدی.
خوش است این پسر وقتش از روزگار
الهی همه وقت او خوش بدار.
سعدی.
- دل خوش داشتن با کسی، دل یکی کردن: ولیکن ترا با خود شریک کردم در ملک باید که مرا یار باشی و دل با من خوش داری که هیچ بدگوی میان ما راه نیابد. (تاریخ بخارای نرشخی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش داشتن
تصویر خوش داشتن
علاقه مند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا خوش داشت
تصویر نا خوش داشت
اکراه
فرهنگ واژه فارسی سره
دوست داشتن، علاقه داشتن، مایل بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد